جدول جو
جدول جو

معنی خشک بویین - جستجوی لغت در جدول جو

خشک بویین
لاغر شدن، خشک شدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بُ کَ دَ)
مقابل تر بودن. (یادداشت بخط مؤلف) ، بی شیر بودن. در پستان شیر نداشتن. (یادداشت بخط مؤلف) : همه گوسفندان از آن حی خشک بود. (ترجمه طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
خشک شده
فرهنگ گویش مازندرانی
تباه شدن خوشه ی شالی پس از شکستن ساقه، زرد شدن ساقه ی شالی
فرهنگ گویش مازندرانی
فاسد شدن، فاسد شدن تخم مرغ
فرهنگ گویش مازندرانی
راست و محکم شدن، صاف شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
مخفف خفه شدن، خود را در پناه چیزی پنهان کردن و مخفی شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
زیاد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
روشن شدن آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
سردرگم شدن، درهم و برهم
فرهنگ گویش مازندرانی
خشک شدن گیاه در اثر گرما و کم آبی
فرهنگ گویش مازندرانی
از گرسنگی سست شدن، زیاد منتظر ماندن
فرهنگ گویش مازندرانی
شکسته شدن، خرد و ریز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خفه شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
خشک شده، خشکیده، لاغر، رنجور
فرهنگ گویش مازندرانی
رام شدن، قانع شدن، گول خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پهن شدن، گسترده شدن، تنک شدن، کم پشت شدن زراعت
فرهنگ گویش مازندرانی
هوا خواه شدن، حمایت و طرف داری کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
درگیر شدن، جلوی راه کسی سبز شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چوپانی که از گوسفندان آبستن نگهداری کند
فرهنگ گویش مازندرانی